تو شکل دیگری هستی. شکل دیگری از انسان. شکلی کامل. چقدر کورند کسانی که تو را ندیدهاند. و چه گناهکار آنها که با یک نگاهت عاشق نشدند.
صحبت از نگاه نیست اما. صدای تو روح را میپروازاند. بوی تو گامها را بیاراده به سمت گل میکشاند. نامت آسمان را رنگ میزند. ای ستاره سرخ! من رفتهام. مدتهاست مرا از زمینم بیرون بردهای. مدتهاست. .
لبها و نگاهها، دستها و صحبتها، چشمها و غمزهها، صورت و نوازشها، گیسو و کشتنها، من و بیتابیها، من و مردنها.
شب شد. شب است و در دوردستِ آسمانِ چشمانت، خرمن ریختۀ خرمای گیسوی تو چون خوشۀ پروین میدرخشد. فانوس رمز تو بود اما نه! خیال تو روز و شب نمیشناسد. هرچند شبانهتر است اما همیشۀ زمان زبانه میکشد. تو، خود، فانوسی: فانوسی که هیچگاه خاموش نمیشود. تو، خود، اقیانوسی: اقیانوسی که جهانی را در دلش غرق کرده. من اما شمعم: شمعی که دلش برای دیدنِ تو اشک میشود. شمعی که حتی اگر باد هم خاموشش نکند، بهزودی تمام میشود. اما نه! در مقابل تو هیچگونه ادعای وجودی ندارم. البته این عادی است که برگی خشک در زیرِ چکمۀ یک عابر فریاد سر دهد و بخروشد که: "این منم " .نه، من دیگر نمیگویم. اصلا من نیستم. شبیه باد: بادی که بیهیچ حرکتی بر روی نیمکتِ چوبیِ یک پارکِ آرام نشسته و دودِ سیگارِ جوانِ کنار دستش را به درون ریههایش فرو میبرد تا مزمزهاش کنند و آرام گیرند.
تو شکل دیگری هستی. من شبیه همهام. شبیه همهام اما شکل دیگری دوستت دارم.